به گزارش سرویس استان های حوزه نیوز، این مرجع تقلید طی سخنانی در درس اخلاق خویش با موضوع «عقل، مانع سقوط انسان » اظهار داشتند: در درون هر انسان و در عمق جان همۀ آدميان، قوّهاي وجود دارد که او را به فکر واميدارد و به وي ميآموزد که خوب و بد را از هم تميز دهد. در واقع عقل، ميوۀ فطرت است و قادر است خير را از شر و شر را از خير تشخيص دهد.
ایشان افزودند: عقل مورد نظر ما که مانع سقوط انسان ميشود، عقلي نيست که از راه تحصيل علوم روز به دست آيد، بلکه ممکن است انسان سواد خواندن و نوشتن هم نداشته باشد، امّا با راهنمايي عقل خود به خوبي خير و شر را از همديگر تشخيص دهد؛ زيرا چنين کسي توانسته است عقل خويش را به کار گيرد و از آن کار بکشد.
جايگاه تعقّل در معارف قرآن و عترت
معظم له همچنین با اشاره به این که قرآن کريم بر ضرورت استفاده از عقل و به کارگيري آن تأکيد فراواني دارد، گفتند: خداوند متعال در قرآن، در موارد متعدّدي خطاب به بندگان ميفرمايد: «أفَلاتَعقلون»، يعني چرا تعقّل نداريد؟! چرا عقل خود را به کار نمياندازيد؟ چرا تفکّر نميکنيد؟ «أفَلا تَتَفکرون»، يا در مواردي ميفرمايد: «لعلّکُم تَعقلون»، که «لعلّ» در اين آيات در مقام محبّت استفاده شده است. يعني خداوند تعالي دوست دارد که شما متعقّل و متفکّر باشيد. يعني خداوند ميخواهد که شما نعمت بزرگ عقل را به کار گيريد و از آن استفاده کنيد.
ایشان اضافه کردند: ارزش و جايگاه تعقّل و تفکّر نزد پيغمبر اکرم«صلياللهعليهوآلهوسلّم» به قدري است که ميفرمايند:
تَفَكُّرُ ساعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبادَةِ سَنَةً؛ يک لحظه يا يک ساعت فکر کردن، بهتر از يک سال عبادت است. استاد بزرگوار ما حضرت امام خميني«ره» در چهل حديث روايت ديگري نقل کردهاند که ميفرمايد: «تَفَكُّرُ ساعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبادَةِ سبعينَ سَنَةً». طبق اين روايت شريف، يک ساعت تفکّر از هفتاد سال عبادت برتر و ارزشمندتر است. به راستي بعضي اوقات يک تفکّر کوتاه يا يک انديشۀ همراه با عقلانيّت، از هفتاد سال و هفتصد سال و حتي از هفت هزار سال هم والاتر است. گاهي يک فکر خيلي کم، انسان را از سقوط نجات ميدهد، راه را به وي نشان ميدهد و سعادت دنيا و آخرت او را تأمين و او را بهشتي ميکند.
هشدار قرآن کريم براي يادآوري ضرورت تعقّل
رییس عالی حوزه علمیه اصفهان همچنین بیان داشتند: آنچه لازم است مورد توجه همگان به خصوص جوانان عزيز قرار گيرد، آن است که قرآن کريم، افزون بر تأکيد جدي بر ضرورت تعقّل و خردورزي، نسبت به عواقب عدم به کارگيري عقل، هشدار ميدهد و کسي که عقل خود را به کار نيندازد، مورد نکوهش و مذمّت شديد قرار ميدهد؛ گاهي ميفرمايد: آنکه فکر ندارد، کور، گنگ و کر است و قابل برگشت هم نيست. «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ»در آيۀ ديگر عقل را جلو ميآورد و مي فرمايد: «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ»،يعني چون تعقّل ندارد، هم کور است و کم گنگ و هم کر است. البته چنين کسي عقل دارد، ديوانه نيست، اما از عقل خود کار نميکشد و چون عقل خود را به کار نميگيرد و به عبارت ديگر چون تعقّل و عقلانيّت ندارد و چون تابع عقل نميشود، پس دچار غفلت شده، بهشت را زير پا ميگذارد و جهنّمي ميشود.
ایشان یادآور شدند: بنابر تصريح قرآن کريم، کساني که عقلانيّت و خردورزي ندارند و به بيان سادهتر، کساني که از عقل خود کار نميکشند، غافل و بيفکر هستند و حالت غفلت بر آنان حکمفرماست و گويا اين افراد براي جهنّم خلق شدهاند و دوان دوان به سوي جهنّم ميروند. درحالي که بايد دوان دوان به سوي بهشت که براي آنان خلق شده بروند، ولي به سوي جهنّم ميشتابند.
معظم له با بیان این که اندکي تفکّر و تعقّل، انسان را به عمل به قانون مراقبه وادار ميکند، خاطرنشان کردند: قانون مراقبه که علماي علم اخلاق خيلي روي آن پافشاري دارند، استفاده کردن از عقل عمومي است. عقل دقّي فلسفي و عقل دقّي عرفاني نيز نميخواهد؛ بلکه عقل عمومي ميخواهد. چه خوب است که انسان به همين صورت تفکّر و تعقّل داشته باشد.
تعقّل، محتاج سواد و تحصيلات نيست
ایشان افزودند: اين طرز تفکّر و اين گونه خردورزي و تعقّل، سواد نميخواهد، نياز به حوزه و دانشگاه هم ندارد؛ بلکه عقل ميخواهد که خداوند متعال به همه عطا فرموده است. پس هرکس بتواند از عقل، به عنوان يک پيامبر درون خود استفاده کند، حتماً بهشتي ميشود.
حضرت آیت الله مظاهری خطاب به جوانان ابراز داشتند: اگر ميخواهيد امام زمان، حضرت ولي عصر«ارواحنافداه» چنين نگاه محبّت آميزي به شما بکنند، بايد عقل خود را به کار گيريد و عاقلانه رفتار کنيد و در پرتو عقلانيّت، حلال و حرام را رعايت کنيد، امام زمان و اجدادشان را هم با شعار و هم با عمل جدّي دوست داشته باشيد، دشمنان اهل بيت«سلاماللهعليهم» را نيز جدّي دشمن بداريد. آنگاه اهل نجات خواهيد بود و در بهشت، در جوار اهلبيت«سلاماللهعليهم» خواهيد بود؛ کسي که چنين روش و منشي داشته باشد، اگر موفق به درک زمان ظهور نيز نشود، امام زمان«ارواحنافداه» او را زنده ميکنند و در دوران رجعت و در حکومت اهل بيت«سلاماللهعليهم»، بيش از هزار سال در رکاب امام زمان زندگي ميکند و يک زندگي منهاي ظلم، منهاي فقر و بالاخره يک زندگي صد در صد لذتبخش را تجربه خواهد کرد.
ماجرای هشامبن حکم و یک عالم سنی
ایشان در بخش دیگری از سخنان خود گفتند: هشام بن حکم جواني بوده که در روايات ميخوانيم بسيار مورد احترام امام صادق «سلاماللهعليه» بوده است. آن حضرت در پاسخ به اين پرسش که چرا اينقدر به اين جوان احترام ميگذاريد، در خصوص او ميفرمايند: «نَاصِرُنَا بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ يَدِه»[9]؛ يعني او مبلّغ ما است و با قلب و زبان و دست خود ما را ياري ميکند. در حاليکه در آن زمان سواد چنداني هم نداشت، اما خيلي زرنگ و عاقل بود و عقلش را به کار ميانداخت.
معظم له اضافه کردند: مرحوم کليني در کافي روايتي نقل ميکند و ميگويد: هشام بن حکم وارد يک جلسۀ درس از اهل سنّت شد. وقتي درس تمام شد، هشام بن حکم به آن آقايي که روي منبر بود، گفت من يک سوال دارم، آيا جوابم را ميدهي؟! گفت بله.
هشام گفت چشم داري؟ او تعجب کرد و گفت: ولو سؤالت احمقانه است ولي جواب ميدهم. هشام گفت: سؤالهاي من همينطور ساده است. گفت بله چشم دارم. هشام پرسيد براي چه ميخواهي؟ گفت براي ديدن. هشام پرسيد: آيا گوش داري؟ گفت: آري. پرسيد: براي چه ميخواهي؟ گفت: براي شنيدن. پرسيد: آيا قوۀ شامّه داري؟ گفت: بله. پرسيد براي چه ميخواهي؟ گفت: براي بوييدن. پرسيد قوۀ لامسه را براي چه ميخواهي؟ گفت: براي اينکه نرمي را از غيرنرمي تميز دهم. پرسيد: آيا قوۀ ذائقه داري؟ گفت: آري. براي اينکه تلخي را از شيريني و شيريني را از شوري تشخيص دهم. پرسيد: قلب داري؟ گفت: آري. پرسيد قلب يا دل را براي چه ميخواهي؟ گفت: براي اينکه قلب امام اعضاي بدن است و اگر دل نباشد، ديگر اعضاء نميتوانند کار کنند. تميز خير و شرّ از قلب است و قلب بر اين قواي پنجگانه حکومت دارد و هرگونه شک، شبهه، حيرت، سرگرداني و اختلاف را از بين اعضاي بدن رفع ميکند.
هشام گفت: سؤال من اينجاست که اگر خدا در اين بدن کوچک ما براي رفع سرگرداني و شک و اختلاف بين اعضا و جوارح، امام خلق کرده، پس چطور انسانها را به حال خود رها کرده و براي آنان امام نصب نکرده و پيغمبر اکرم«صلياللهعليهوآلهوسلّم» بدون نصب خلافت از دنيا رفته است؟!
آن شخص در پاسخ اين سؤال ماند که چه بگويد؟ قدري فکر کرد و گفت: تو هشام نيستي؟! گفت: آري. آنگاه از منبر پايين آمد و نزد هشام رفت و صورتش را بوسيد و خيلي گرم با او نشست. به اين ميگويند عقل عوامانه را به کار انداختن و اينطور ديگران را مُجاب کردن. يعني هشام توانست با تعقّل و خردورزي بر آن عالم سنّي غلبه کند.
این مرجع تقلید در خاتمه بیان داشتند: حال در اينجا يک سؤال پيش ميآيد که اگر چنين است، پس کساني که پاي منبر آن عالم سنّي بودند و خود او، چرا شيعه نشدند؟! آنان که عقل داشتند و حرف هشام را قبول کردند، پس چرا شيعه نشدند؟! چرا اين تفرقهها در ميان مسلمانان وجود دارد و همۀ فرق مسلمين را بيچاره و بدبخت کرده است؟!
به عبارت ديگر چرا بسياري از مردم از سه پيامبر درون خود بهره نميگيرند تا رستگار شوند؟ پاسخ اين سؤال بحث مفصّلي دارد که به فضل الهي در جلسۀ آينده بيان خواهد شد.